انواع ارزش پیشنهادی
راه دیگهای برای نگاه به این نوع از ارزشهای پیشنهادی وجود داره، که عبارته از نوعی نمودار ون. آنچه که با استفاده از بینشهای فنی به دست میآید میتونه کارائی رو ارتقاء بده یا محصول رو کوچکتر یا سریعتر کنه. و گاهی هزینهها رو کاهش بده و کار رو سادهتر کنه. آنچه که با استفاده از بینشهای بازار به دست میآد به بهبود توزیع و بستهبندی و برندینگ منجر میشه. ولی گاهی محصولی دارید که روی نقطه وسط این دستهبندی ایستاده، که در واقع ترکیبی از بینشهای فناورانه و بازاره که یک ارزش پیشنهادی بسیار تعیینکننده رو ایجاد میکنه. پس بیایید نگاهی بیاندازیم به برخی مثالها از بینشهای فناورانه. مورد اول، شرکتی به نام آیاسدی است. که از شرکتهای زایشی دپارتمان ریاضی دانشگاه استنفورد بود که در اون دانشجویان مقطع دکتری گفتند: گوش بدید، ما میتونیم یک آنالیز ریختشناسی از دادههای پرابعاد انجام بدیم ... بدون اینکه شماره مجموعه قابلیتها رو از قبل تعیین کنیم. این عبارتی ثقیل به نظر میرسه ولی مشخص شد که این بهترین راه شناخته شده عبور از ... دیتاستهای بزرگ، دیتاستهای عظیم به شکلیه که در گذشته از نظر محاسباتی امکانپذیر نبود. و در واقع وقتی اونها بینش فنیشون رو کسب کردند، شروع به حرف زدن با مشتریان درباره رفع دردها و دستاوردهای محصولشون کردند. و این یک محصول فوقالعاده موثر برای حل مسائلی بود که به قدری دردسرساز بودند که قبلا حتی نمیشد به اونها نزدیک شد. یک مثال دیگر، استارتاپی به نام اینسکوپیکس بود که قطعات لازم برای ... ساخت یک میکروسکوپ فلورسنس مینیاتوری شده رو، تولید انبوه میکرد. مشخص شد که این بینش فناورانه برای اونها امکان ... کاهش ابعاد دستگاهی رو فراهم کرده، که از سطح یک میز نهایتا به جایی رسید که حالا میتونه در کف دستتون جا بگیره. و در واقع اونها یک بازار کاملا جدید رو ایجاد کردند که مسائلی رو حل کرد که مشتریان حتی تصورش رو هم نمیکردند، تا اینکه عملا این دستگاه جدید رو دیدند. از سوی دیگه، چند نمونه از بینش بازار وجود داره. زینگا یکی از نخستین شرکتهایی بود که به این درک رسید که افراد خواهان تجربه کردن بازیهای آنلاینی هستند که درگیرکنندهتر از محصولات و راهحلهای موجود باشه. اونها نه تنها بازی تکنفره میخواستند، بلکه میخواستند بازیهایی رو بازی کنند که دربرگیرنده تعامل با دیگر افراد باشه. یک بینش بزرگ دیگه، فیسبوک، به عنوان کانال توزیعی برای اون بازیها، بود. توئیتر، یک مثال دیگه از بینش بازاره. احتمال اینکه عمده کاربران یک پست 140 کاراکتری بنویسند بیشتر از اونه که یک پست 1000 کاراکتری بنویسند. تقریبا همه درباره این ایده مردد و مشکوک بودن. ولی در عمل مشخص شد که این به چیزی ارتباط پیدا میکنه که هم یک بازار و هم یک بینش درباره طبیعت انسان بود. یک نیاز رو پاسخ داد. بینش زیپکار هم جذابیت خودش رو داشت. به جای صرف اجاره کردن خودرو در سفرهای کاری این احتمال میرفت که افراد در مناطق شهری یا در محیطهای دانشگاهی، دیگه راغب به تملک خودرو نباشند، ولی خواهان این باشند که بتونند خودرو رو با انعطافپذیری شگفتانگیزی در اختیار بگیرن، که بسیار منعطفتر از اون چیزی باشه که شرکتهای سنتی اجاره خودروها، انجام میدادند. و زیپکار در واقع بینش بازاری داشت که باعث شد تا یک شرکت عمومی موفق بشه.