مثالهایی از بخشبندی مشتریان در تیمهای استارتاپی
تا اینجا ما مباحث قابل توجهی رو در قسمت بخش مشتریان از بوم مدل کسب و کار، تحت پوشش قرار دادیم. درباره کارهایی که باید انجام بشه، صحبت کردیم. درباره دردها صحبت کردیم. درباره دستاوردها صحبت کردیم. درباره بازارهای چندوجهی صحبت کردیم، و این قسمت رو با انواع بازار به پایان رسوندیم. اجازه بدید مثالی درباره چند تا استارتاپ بزنم که در واقع تلاش کردند تا بخشهای مشتریان ما رو تعریف کنند. به همین خاطر این یکی از اونها بود. این استارتاپ در واقع در تلاش بود تا بفهمه که چطور دانشجویان خارجی رو در دانشگاهها پیدا کنه، و از اینرو اونها الگوی (رفتاری) تیپ شخصیتی مشتریشون رو جمعآوری کردند و این فقط تعریف ملاقات با دانشجویان بود و بعد هم اینکه اونها چه کسی هستند، و در اینجا درباره خانوادهشون، و این هم مشخص بود که اولین بارشونه که در آمریکا هستند. و چون هدفشون فراهمسازی خدمات مالی برای دانشجویان خارجی بود، اونها در واقع چیزهایی درباره امتیاز اعتباریشون، درباره شماره تامین اجتماعیشون، نشانیشون در آمریکا، اینکه آیا از نظر آکادمیک و مالی مسئولیتی دارند یا نه، و اینکه آیا شبکه اجتماعیشون مسئولیتپذیره یا نه فهمیدند. یک مثال دیگه از یک بخش مشتری تیمی بود که تجهیرات کایت سواری جدیدی رو میساخت. مشتریانش چه کسانی بودند؟ کایتبازهای حرفهای. اونها صرفا به عملکرد توجه داشتند. ولی اونها یک بخش دیگه از مشتریان رو هم داشتند: کایتبازهای معمولی. و دسته سومی هم وجود داشت: کایتبازهای بالقوه، و اگرچه من فکر نمیکنم که اونها اینقدر جوان باشند ولی در واقع اونها در تلاش بودند تا بفهمند که چطور بازارشون رو بخشبندی کنند، و نیازهای عملکردی ویژه اونها برای کایت سواری در هر بخش چیه. چیز دیگهای که، اگه از قسمت بخشهای مشتریان به خاطر داشته باشید، ما به انجامش علاقهمندیم درک یک روز در زندگی مشتریه. حالا این رو که در واقع چطور زمانشون رو صرف میکنند، گاهی میشه نمودارکشی کرد. این کار میتونه به این صورت باشه که یک طراح چطور وقتش رو صرف میکنه تا یک محصول معماری رو گرد هم بیاره و بسازه. به همین ترتیب اونها چقدر در فاز 1 و سپس تهیه نمونه اولیه و تولید و نهاییسازی محصول صرف میکنند، و از اینرو این میتونه نمایی از اینکه این چه ظاهری ممکنه داشته باشه، ارائه کنه و به این ترتیب اونها حالا میتونند برای من و دیگران توضیح بدند که «خب، محصول ما درست با اینجا جور در میآید و علتش هم اینه که» ... این یک مثال دیگه از تیمی بود که برای درک مشکل مشتری درباره زوجهایی تلاش میکرد که اتفاقا در قارههای جداگانهای یا در فاصله طولانی از یکدیگه هستند. و اونها برای درک اینکه چه مسائلی وجود داره، تلاش میکردند و از اینرو اونها تونستند تمام قطعههای کلیدی رو شناسایی کنند و بر اساس اولویتشون اونها رو ردهبندی کنند. و من فکر کردم که این راه بسیار خوبی برای نمودارکشی مسالهست. این یک مثال دیگه از تیمی بود که یک الگوی رفتاری تفصیلی از تیپ شخصیتی از مجموعهای از مشتریان رو گرد هم آورد. اونها یک نام به الگوی (رفتاری) تیپ شخصیتی مشتریشون دادند: پت متخصص. مشخص کردند که پت کیه، متخصص موبایل سطح بالا، دستمزدهاشون، آنچه اونها انجام میدهند، چقدر هزینه میکنند، به چه قشری از جامعه تعلق دارند، صفات اونها چه بود، انگیزههاشون چه بود، تعدادشون آنجا چقدر بودند، کجا کار میکردند، از کجا خرید میکردند، و ... من فکر کردم که این مثال قابل توجهی از یک مصرفکننده کلاس حرفهایه که متناوبا به صورت آنلاین خرید میکردند. یک مثال دیگه، در تجهیزات پزشکی، در تلاش برای درک دو بخش بود: سرطانشناسها و آسیبشناسها، این کاریه که اونها انجام دادند، این چیزیه که بر اون تمرکز داشتند، و مهمتر اینکه اونها به این صورت پول در میآورند. اونها اینطور در بیمارستان پول در میآورند و اینگونه هزینه اونها بازپرداخت میشه. این یک نمونه دیگه از یک محصول ماموگرافیه، و همچنین اینکه مراقبت از بیماران چطور در یک بیمارستان عمل میکنه و چطور به این افراد، هزینهها بازپرداخت میشه. شما میتوانید این مثالها و موارد بیشتر رو در لینک زیر پیدا کنید.