مجموعهای از فرضیه ها اولین خروجی بوم مدل کسب و کار
وقتی همه قسمتهای بوم رو با هم ترکیب کنیم، مجموعهای از فرضیهها داریم. چیزی که جالبه خود کلمه «فرضیه»ها است ... من اسمش رو کلمه 50 دلاری گذاشتم. چراکه واقعا به نظر بسیار مهم میآد، و زمانیکه در دانشگاهها تدریس میکنم، بیشتر از این کلمه استفاده میکنم. ولی میدونید منظور چیه؟ کلمه «فرضیه» در واقع یک کلمه فانتزی برای «حدس» است، و اگر واقعا حین پر کردن قسمتهای بوم مدل کسب و کار در موردش فکر کنید، همه آنچه در این مرحله دارید، مجموعهای از حدس و گمان است. همین و بس. همه آنچه در این مرحله داریم، مجموعهای از حدسها است. چیزی که در مورد بوم مدل کسب و کار بسیار جذابه، اینه که به ما اجازه سازماندهی افکارمون رو - نه با استفاده از بخشهای وظیفهای مثل آنچه که واحد فروش انجام میده، یا کاری که واحد بازاریابی انجام میده یا برنامهی صفحه گسترده برامون تکلیف میکنه - بلکه صرفاً با استفاده از یک سری حدسهای بخردانه و با تفکر اولیه، میده. حدسهایی در مورد اینکه فکر میکنیم چه کسانی مشتریانمون خواهند بود و اینکه چه محصولاتی براشون خواهیم ساخت، و چقدر قصد داریم برای این محصولات ازشون پول بگیریم، و این عالیه. و میتونید تمام طول روز یا تمام هفته رو در اتاق کنفرانستون بنشینید، تا متوجه بشید اونها چه کسانی خواهند بود (حدسهای بهتری بزنید)؟ اما شانس اینکه احتمالاً اشتباه کنید زیاده، اگرچه یک نقطه شروع بسیار عالیه، حالا سوال اینه که چگونه این حدسها رو به واقعیت تبدیل میکنیم؟