شاید شما هم موافق باشین که برای فهمیدن هر موضوعی نیاز به درک درست ریشه‌ها و تاریخچه اون موضوع داریم. در همین راستا پروفسور بلنک به تشریح تاریخچه مختصری از پیدایش شرکت‌ها و کسب و کارهای مدرن به شکل امروزی می‌پردازه. ایشون توضیح می‌ده که شکل گیری اولین نمونه شرکت‌های مدرن به سال 1602 بر می‌گرده، زمانی که شرکت نیمه دولتی «داچ ایست ایندیا» با ساختاری مشابه شرکت های مدرن و امروزی ضمن تفکیک بخش‌های مدیریت و سهامداران در سازمان خودش، حداقل در ظاهر چیزی شبیه شرکت‌های امروزی - در حقیقت یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که علم مدیریت ایجاد شده، از همین تفکیک مدیریت از مالکیت در قالب مفهوم سهامداری و مشارکت برگرفته می‌شه. به عبارت دیگه ما یاد گرفتیم که برای پیاده سازی ایده و استقرار پروژه خودمون نیاز نیست که تمامیو  یا حتی مهم‌ترین  نقش های لازم رو به تنهایی ایفا کنیم. برای این منظور کافیه با استفاده از ساز و کارهای حقوقی ارتباط بین سهامداران و مدیران در کسب و کار رو مشخص کنیم، یعنی حقوق، اختیارات و وظایف و مسوئولیت‌های هر کدوم رو در قابل طرف مقابل مشخص کنیم و الزامات لازم برای تحقق این موارد رو هم به صورت مشترک تعیین و مورد توافق قرار بدیم. این ساز و کار حقوقی می‌تونه در قالب یک قرارداد ساده باشه و یا اینکه از فرمت‌های از پیش تعیین شده‌ای که معمولا در قانون تجارت هر کشور مشخص شده در قالب شرکت‌های دارای شخصیت حقوقی برای این منظور استفاده بشه - بود.  

در سال 1850 میلادی با تعریف پروژه راه آهن سراسری در ایالات متحده آمریکا، کسب و کارها به تدریج بزرگ‌تر می شن و بخش های مختلفی پیدا می‌کنن و مسوولیت‌های مختلفی رو به عهده می‌گیرن، که برای انجام این مسوولیت‌ها، به سازماندهی پیچیده‌تری نیاز پیدا می‌کنن. تا جاییکه در سال 1856 به منظور فراهم کردن امکان مدیریت چالش‌های حاصل از این پیچیدگی‌ها، از ابزاری که امروز به عنوان نمودار سازمانی می‌شناسیمش استفاده می کنن، البته کاربرد این ابزار در اون زمان برای مدیریت فرآیندهای موجود در کسب و کار بوده، چیزی محدودتر از کارکردهایی که امروز برای اون می‌شناسیم.

چرا ابزارهای معرفی شده در دوره‌های MBA برای راه اندازی کسب و کار مفید نیست؟

از انجاییکه در هر جامعه پوپایی انتظار می‌ره، دانشگاه در پاسخ به جریانات و روندهای حاکم بر صنعت، در اوایل قرن بیستم اساتید دانشگاه به تدریج متوجه شدن که به طبقه‌ای از دانش‌اموختگان رشته مدیریت به منظور اداره و اجرای امور در بخش‌های مختلف این شرکت‌ها نیاز داریم. چرا که اگر چه این شرکت‌ها به لحاظ اندازه و کارکرد بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدن، مدیرانشون صرفاً به صورت تجربی عهده‌دار سمت‌های سازمانی می‌شدن و اغلب کارها با نوعی سعی و خطا تجربه می شد و این هزینه بالایی برای شرکت‌ها داشت. شرکت ها هم مجبور بودن این هزینه رو به جامعه منتقل کنن. پس در اقدامی زیرکانه، دانشگاه هاروارد اولین دوره مدیریت ارشد کسب و کار رو پایه گذاری کرد، که اونها رو به عنوان دانش‌اموختگان رشته MBA می شناسیم. اولین دوره دانش‌آموختگان این رشته در سال 1910 اولین کادر مدیریت کسب و کار بودند که قرن بیستم را تبدیل به قرن شرکت‌های تجاری مدرن کردند. برنامه آموزشی رشته MBA طوری طراحی شده بود تا مدیران و سرپرستان اجرایی بخش‌های مختلف شرکت‌های بزرگ رو به ابزارهایی مجهز کنه که بتوانند شرکت‌های موجود در اون زمان و همچنین شرکت‌های در حال توسعه رو در این مسیر هدایت، سازماندهی و مدیریت کنند. ابزارهایی نظیر حسابداری، برنامه‌ریزی استراتژیک، عملیات، رهبری، رفتار سازمانی، مدیریت منابع انسانی و مجموعه‌ کاملی از اینگونه ابزارها، برای رشد و توسعه یک کسب و کار بزرگ بسیار حائز اهمیت هستند. نکته جالبی که از قلم افتاده بود این بود که هیچ ابزاری برای راه اندازی کسب و کار در این دوره‌ها در نظر گرفته نشده بود و امروز هم تقریباً دانش‌اموختگان رشته MBA در خصوص چگونگی راه اندازی کسب و کار با همون مفروضات فارغ‌التحصیل می‌شن. علت این موضوع به این فرض اساسی در اون زمان بر می‌گشت که استارتاپ‌ها و کسب و کارهای نوپای در شرف راه اندازی نسخه کوچکی از همین کسب و کارهای بزرگ هستن. چیزی که تقریباً 100 سال طول کشید تا امروز متوجه بشیم:

و آنچه به صورت منطقی از این آموزه می‌تونیم استنباط کنیم اینه که تمامی ابزارهایی که به صورت سنتی و طبق برنامه آموزشی دوره MBA آموزش داده می‌شه و یاد گرفته می‌شه، در عمل به درد بی‌نظمی‌های سال‌های اول و دوم یک کسب و کار نوپا (استارتاپ) نمی‌خوره و دانش‌آموختگان این رشته‌ها با همون وضعیتی در راه‌اندازی استارتاپ‌ها مواجه هستند که مدیران تجربی در ابتدای قرن بیستم مواجه بودن، و طبیعتاً این سعی و خطاها هزینه راه اندازی رو بالا می‌بره، تا حدی که بیشتر استارتاپ‌ها توان پرداختش رو ندارن و حذف می‌شن. البته ابزارهای دانش‌آموختگان رشته MBA در سال‌های بعد و در ادامه مسیر برای استارتاپ‌های موفق - اون‌هایی که تونستن از پیچ و خم های مشکلات سال‌های ابتدایی بیرون بیان و باقی بمونن -  کاملاً موثر و مثمرثمر خواهد بود، ولی در ابتدای مسیر فقط مانع درک نیازهای جاری استارتاپ می‌شن و نباید از اون‌ها استفاده کرد.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟